سبد خرید 0

سبد خرید شما خالی است

اصغر بهاری

استاد علی اصغر بهاری بزرگترین نوازنده کمانچه در تاریخ موسیقی ایرانی است. نوازنده‌ای که ۸۰ سال بی‌وقفه با صدای اسطوره‌ای کمانچه‌اش ما را به اعماق می‌برد. وی نقش مهمی در روایت تصانیف و نغمه‌های فراموش شده و مهجور موسیقی ایرانی دارد و بخش بزرگی از تصانیف و نغمه‌های قدیمی ایرانی که امروزه در دسترس است مدیون حافظه اعجاب‌انگیز استاد بهاریست.

زندگی استاد علی اصغر بهاری را از زبان خودش می‌خوانیم: در سال ۱۲۸۴ شمسی در تهران به دنیا آمدم. پدرم، نایب محمدتقی خان که صاحب مختصر ملک و زمینی در شمیران بود. تربیت مرا تا سن سیزده سالگی بر عهده داشت. زمانه و ایام، اما، با پدرم سر سازگاری نشان نداد و یکباره مال باخته ورشکسته شد و مادرم گوهر خانم فرزند میرزا علی خان، نوازنده چیره دست کمانچه ناگزیر همراه خانواده به خانه پدری پناه برد. اما از این زمان به بعد، زیرسایه پر هنر پدر بزرگم، با عالم موسیقی انس و الفت گرفتم. آنجا بود که برای اولین بار، مونس صدای گوش و دلنواز کمانچه میرزا علی خان شدم. نه فقط که صدای ساز دایی بزرگم رضاخان که ماهرانه کمانچه می‌نواخت و نیز نواختن ماهرانه کمانچه به وسیله دایی دیگرم اکبر خان، مرا با این ساز رابطه و عشقی جانانه بخشید. خدا مادرم را بیامرزد. وقتی به شور و عشق من نسبت به موسیقی، مخصوصا کمانچه پی برد، از پدربزرگم میرزا علی خان خواست تا به من کمانچه نوازی را تعلیم دهد. او مدت دو سال با حوصله و صبر تمام زیروبم‌های ساز کمانچه را به من آموخت. تا آنکه سرانجام ادامه تعلیم مرا به دایی‌ها سپرد. مدت چهار سال نیز خدمت دایی‌ها، به تکمیل معلومات و تمرین ساز کمانچه پرداختم.

در سن شانزده سالگی، همکاری خود را با ارکستر کوچکی که بیشتر برای اجرای موسیقی به مناطق نفت خیز جنوب می‌رفت آغاز کردم درست همان ایامی که مصادف شد با بیماری و مرگ پدرم و اداره امور زندگی از سوی من، که پسر بزرگ خانواده‌ام بودم. چند سال بعد با رواج ویلن به جای کمانچه و پیانو به جای سنتور، من نیز مدتی کمانچه را زمین گذاشتم و به نواختن ویلن مشغول شدم. محضر استاد دل‌سوخته، رضا محجوبی، سهمی همیشه ماندنی در بالا بردن سطح آگاهی من نسبت به موسیقی ایرانی به حساب می‌آید. و جالب‌تر آن که پس از اتمام دوره تعليم من آن چنان از حاصل کار خشنود بود و راضی که کلیه شهریه‌ای را که پرداخته بودم، یکجا به من باز گرداند که هرگز از خاطرم نمی‌رود.

بیست و هفت ساله بودم که به مشهد مقدس رفتم. و با امکاناتی محدود کلاس تعلیم موسیقی را در آن شهر دایرکردم. در سال بعد به تهران برگشتم، ایامی بعد با گشایش رادیو، مرا نیز به همکاری خود فراخواندند. حوالی سال ۱۳۳۲ بود که بعد از سال‌ها دوری از کمانچه، با عشق و ارادت تمام دوباره این ساز را دست گرفتم. یعنی روزگاری که این ساز داشت فراموش می‌شد و اغلب به دیده تحقیر به آن نگاه می‌کردند، و بی پرده و آشکار کمانچه را سازی خاص مطرب‌های دوره گرد قلمداد می‌کردند، من تمام سعی و تلاش خودم را وقف احیای این ساز کردم و در رادیو به اجرای برنامه با کمانچه پرداختم. سازی مهجور که بعد از یک دوران طولانی تحقیر و گمنامی با مدد از عشق من به کمانچه از طریق رادیو به گوش همگان رسید خدا را سپاس میگویم که به سهم و بضاعت ذوق هنری خویش توانستم آبرو و اعتباری دوباره به این ساز ببخشم و بی‌آن که قصد خودخواهی در میان باشد، کمانچه را از مرگ و فراموشی نجات دادم.

کمانچه که زنده شد، دانشگاه تهران بعد از چند سالی مرا برای تعلیم هنرجویان طالب یادگیری این ساز دعوت کرد. در راه به ثمر رساندن وظیفه و تعهد خود نسبت به تعلیم کمانچه از نثار هیچ ذوقی و تلاشی کوتاهی نکردم حاصل سال‌های تعلیم من تربیت هنرجویانی بود صاحب ذوق که هر یک به سهم استعداد خویش در زمینه این ساز خوش درخشیدند و چه بسیار که صاحب نام و شیوه و شگردی شدند. من طی سالیان زندگی هنری‌ام خاطرات بسیاری از همکاران و یاران هنرمندم همانند زنده یادان صبا، علی اکبر خان شهنازی، دوامی، اقبال و محمودی خوانساری در خاطر و خیالم مانده است، که شرح آنها در این مختصر نمی‌گنجد.

در سال ۱۳۴۶ با دعوتی که از رادیو فرانسه برای اجرا تکنوازی با کمانچه از من به عمل آورد. با این که غریب و تنها در سالن "دولاویل" که بیش از سه هزار نفر جمعیت مشتاق در آن گرد هم آمده بودند به اجرای برنامه پرداختم که شور و غوغای بسیاری را برانگیخت. بعد از آن، با اجرای برنامه در کشور‌های آلمان، انگلستان، ایتالیا، هلند، و نیز آمریکا، ارزش و اعتبار کمانچه را به سهم خویش نزد جهانیان آشکار ساختم. همکاری جدی من با تلویزیون زمانی آغاز شد که برنامه‌هایی را به تک‌نوازی با کمانچه اختصاص دادند. بعد از آن به عضویت مرکز حفظ و اشاعه موسیقی، رادیو و تلویزیون و نیز مكتب صبا در آمدم و می‌توان بگویم از حاصل زندگی و کارم که سال‌ها خدمت به موسیقی است احساس سرافرازی می‌کنم، چرا که همیشه حرمت موسیقی را نگه‌ داشته و عمری به آن به چشم عبادت نگریستم.

بهاری آثار فراوانی از خود به جای گذاشته است که کتاب نواخته‌های استاد اصغر بهاری به بخشی از این آثار گرانبها می‌پردازد.